درسی

  • ۰
  • ۰

روایت

روایت سفر به شمال.

دریکی از روز هایش تابستان به همراه خانواده درست بعد از یک روز از عید قربان می شد که تصمیم گرفتیم تمام ایران البته مقصدمان شمال کشور بود گرفتیم و من و من تا به حال به شمال کشور نرفته بودم و خودم را با شور و شوق در آنجا تصور می کردم در چمنزار ها و درختان و جنگل های سرسبز و هوای بارانی در زیبایی های شهر نمک آبرود و پوشش های زیبای آنها. بعد از گذشتن از ایرانشهر به طرف کرمان حرکت کردیم شب را در همان جا ماندیم با منی که بسیار خوشحال از این سفر بودم با خانواده تصمیم گرفتیم که شب را در پارک نزدیک شهر استراحت کنیم و بنده به قدری خوشحال بودم که خستگی این سفر اصلاً من را از پای در نیاورد از هیجان اصل خواب به چشمانم نمی آمد شوق داشتم که هر چه زود صبح شود به مقصدمان برسیم (شمال) بعد از صبح روز بعد که عمو و زن زن و بچه هایش به ما در این سفر ملحق شدن و این به مقداری هیجان و شادی من اضافه تر میکرد. و بعد از آن به طرف تهران حرکت کردیم در بین راه هم با گپ و گفت ها و توقف های کوتاه و صرف چایی به همراه خانواده بسیار لذت بخش بود بعد از رسیدن به تهران و گویا شلوغی و ترافیک همیشگی تهران نبود و آسمان آبی تر از هر زمان دیگری بود و چون شب رسیده بودیم و به طرف میدان آزادی حرکت کردیم با بازدید از آنجا و عکس گرفتن به پایان رساندیم خیلی کنجکاو بودم که داخل برج آزادی را ببینم ولی متاسفانه نشد و بعد از آن به خانه یکی از آشناها شب را در آنجا با پذیرایی عالی به سر بردیم. صبح روز بعد � گذر از تونل ها به طرف جاده چالوس که جاده های پر پیچ و خم و جاده ای که از میان صخره‌ها و رودخانه ها میگذرد و مناظر سرسبز و زیبای دل هرکسی را میبرد حرکت کردیم در بین راه از طبیعت زیبا و سرسبز دشت بهترین بهره ها را میبریم و چون ما با لباسهای محلی بلوچی میرفتیم مسافرین انگار از لباسهای زیبایمان خوششان آمده بود و با عکس گرفتن و و سوال های در مورد لباس ها با فرهنگمان کمی آشنا می‌شدند هرجایی ۲ روز استراحت می کردیم آستارا یکی از شهرهای زیبا و سرسبز بهشتی است که من همیشه آرزو داشتم برم با آن هوای هو و ابری و کوه های سرسبزش برعکس منطقه ما که کوهستانی و خشک هست یک حس و حال توصیف ناشدنی به من دست میداد و آن دریایی زیبایش که حس آرامش به آدم دست می‌دهد مثل همیشه کنار دریا به صرفه هندوانه.... با خانواده و عکس گرفتن و ثبت خاطرات بسیار خوش میگذشت شمال که شهر باران و دریا و جنگل های سرسبز که بهشت ایران تبدیل می شود دل کندن و خستگی در آنجا برای معنا نداشت مثل عکس آزادی و پرواز در آنجا داشتم شهر رشت با پوشش و لباس های زیبای شان و همچنین سرسبزی و هوای مه آلودش بیش از پیش زیبایش را چند برابر می کرد...و من همیشه آرزو داشتم که به در شهر زیبای رشت زندگی کنم پایان سفر و دل کندن برام بسیار سخت بود و ارزو دارم دوباره به شمال و شهرهای زیبای ایران سفر کنم

  • ۰۱/۱۲/۱۲
  • ریحانه کوثری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی